چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۰

خفته ای و نمیدانی.غزلهای بی تاریخ31.32.33. اسماعیل وفا یغمایی

 خفته ای و نمیدانی
غزلهای بی تاریخ30
اسماعیل وفا یغمائی
*******
خفته ای و گیسوانت
تمام جهان را پر کرده است
از این بستر
تا پنجره گشوده ای که تمام کهکشانهای جهان
در پشت ان سوسو میزنند در گیسوان تو.
خفته ای و گیسوانت تمام جهان را پر کرده است
و نمیدانی
که قلب من اسبی است سرخ وسالخورده ومست ومرتد
که تمام شب و و تمام جهان وگیسوان ترا
در گیسوان تو میتازد
به جستجوی تو،وجستجوی خویشتن در تو
خفته ای و نمیدانی و نمیدانند
که نمی توانم سخن بگویم از عشق
و بیکراتگی آن
خفته ای و نمیدانی و نمیدانم
که تا چند و تا کی طاقت می آورم سرودن را
پیش از انکه خاکستر شوم در غزلهای خویش
خفته ای و نمیدانی....
******
دریغ
غزلهای بی تاریخ32****
هزار  غزل در چشمان تو پنهانست
ودر گیسوانت کاروانها
ماه عطر آکین را از شب میگذرانند
و کرانه هاب لبانت که آبشخور عطش من است
دریغا که دیرت شناختم ای محبوب
دریغا
***************
مدیحه سرا
غزلهای بی تاربخ شماره 33. 
*** 
از سراپای تو میگذرم
و از بازارگمشده در زمان عطاران
گیسوانت عطر تالابهای شب را میپراکند
لبانت بوی انارو شعله ولعل،
 بناگوشت شمیم غنچه ای بی نام که پروانه ها
نامش را مخفی کرده اند
وپستانهایت
رایحه ی ترنجستانی وحشی
که تنها بادهای داغ   باغبانش بوده اند
و بگذار پس از این تنهاسکوت از تو سخن بگوید

***
غبار آلوده مدیحه سرای سربازانی بوده ام
که چون بر خاک افتادند
شمشیر دشمن را در سینه داشتند
و دشنه ی دوست را بر دوش
از شهرها و شعبده ها و شهریاران گریخته ام
خورشید فرو رفت و ماه بر آمد
عریان شو و بیارام تامدیحه سرای تو باشم
....

پنجشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۹۰

اگر عشق گناه است غزلهای بی تاریخ شماره 30


اگر عشق گناه است
خوشا گناه
        و عتاب تمام جهان
اگر عشق گناه است، عشق من....
***
باروی عشق را دری نیست
سر بر آسمان و ستارگان می ساید
و ابرهائی
که باران جنون و گناه می بارانند
گردا گرد آن مگرد
دری و دروازه ای نمی یابی
مگر آنکه سنت وشریعت را
به اطاعت سر خم کنی
تا بتوانی در هلهله فقیهان
 رخصت عشقورزی
با جنازه سرد جفت خویش را بازیابی،
من از این دروازه ها عبور نخواهم کرد عشق من
نیمه شب ماه کافر را بنگر
مست  بر آسمان گیج گمشده در کهکشانها،
کمند خود را بر ماه می آویزم
و از بام فرود خواهم آمد
تا زمزمه لبان دیوانه ات را با لبانم بشنوم....

چهارشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۰

عاشقانه های نرودا. دکلمه اسماعیل وفا یغمائی. نماهنگ دکتر زری اصفهانی

بهانه زیستن.غزلیات بی تاریخ. اسماعیل وفا یغمائی

بهانه  زیستن
با این بهانه کاین دل من تشنه ی گلی است
در آرزوی وصل تو ما را تحملی است
در دل نبود گر که مرا آرزوی تو
من را بگو زقصه ی بودن چه حاصلی است
گویم به دل که وصل میسر شود اگر
از بعد آن، تحمل ما را چه محملی است
عمری گذشت و منتظرم، وین حریق را
برموجهای گمشده اما نه ساحلی است
آتش بر آب میگذرد در دو چشم من
وز چشم من به چشم تو تا دورها پلی است
دور از منی و در دل من زابتدای شب
تا صبحگاه از تو به هر گوشه محفلی است
دیوانگی است قصه ی عشق و دریغ و درد
مجنون منم، و لیلی من طرفه عاقلی است
از بس رخان او نمکین، چشمهای من
مرد از عطش،وز آتش آن لب که فلفلی است
شنگرف و تند وکافر و ترد شرابناک
یا رب! بر این لبان به شبان، کیست کو ولی است
در کار عشق سوختی و در کلاس عشق
پروانه گفت،شمع شدن، درس اولی است
روزی «وفا» گل تو بداند، که خاک تو
در کارگاه کوزه گری،آبی و گلی است

دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۰

تخم اشتباه. اسماعیل وفا یغمایی

تخم اشتباه
اسماعیل وفا یغمایی

این یک شعر نیست
زمزمه یک تجربه است
در میان دارها و گورها:
وقتی تخم اشتباه کاشته میشود
مطمئن باشیم که سبز میشود
نخست به صورت گیاهی نازک
کوشش نکنیم نخست با یک گونی
و سپس با خروارها دروغ آنر بپوشانیم
این یک گیاه است
که جنگلی مسموم خواهد شد
و از زیر خروارها دروغ
چون گله هائی از دیو
بیرون خواهد جست
هر چند که حتی
آسمان را وادار کنیم
بجای باران دروغ ببارد.
می توانیم پیش از آنکه دیر شود
اشتباه را قبول کنیم
و با قطع کردن درختان زهر آگینی که می رویند
اتشی عظیم بر پا کنیم
و با اعتراف به اشتباه
آنها را در آتش افکنیم
و جلوی فاجعه را بگیریم
حتی اگر پر قبای ما مقداری بسوزد
اما اگر درنگ کنیم
و بازهم درنگ کنیم
جنگل زهر آگین انچنان قد خواهد کشید
که در پایان تنها مجال آن را خواهیم داشت
که خود را به کمک یکی از درختانش به دار آویزیم
البته در میان هزاران جسد
که بر هزاران درخت هول انگیز آویخته شده اند
و در زیر تابلوئی
که دست آینده بربالای سر ما خواهد کوبید
و بر آن خواهد نوشت:
وقتی تخم اشتباه کاشته میشود.....
اول اوت 2011 میلادی