چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

جمعه، تیر ۱۶، ۱۳۹۱

جماع الوداع ووداع الجماع. اسماعیل وفا یغمائی


جماع الوداع ووداع الجماع
 اسماعیل وفا یغمائی
با مددی از نسیم شمال و استعانت از ابوالحسن یغما جندقی
ترجمه کلام کاریکاتور . بگوئید به شوهر آن مرحومه که به قبرستان رسیدیم دیگر تمام کند!!
در ارج و مقامات زنان در حیات و ممات در آئین متعفنی که اختاپوس وار بر حیات و فرهنگ بیشماری پیچیده است!و پس از خواندن و شنیدن خبری که در آن در مصر در تلاشند به مردان اجازه دهند ، که شرعا داده اند، تا شش ساعت پس از مرگ همسرشان با او اجازه جماع داشته باشند. واقعا جماع!! زیرا هیچ انسانی با همسر و معشوقش پس از مرگ عشق بازی نمی کند. من دانشکده الهیات را تمام کرده ام و از ارج و مقام زنان در فقه ملایان و شرع مبین و متون پایه ای به خوبی با خبرم.سالهای متمادی نیز در این زمینه تحقیق کرده و نیز تجربه  و مشاهدات را بر این تحقیقات افزوده ام.تعارف را کنار بگذاریم از خدا شرمی واینهمه ارتجاع و نجاست را توجیه نکنیم. اشارات من در شعر به واقعیات مستند و مکتوب مذهب و مکتب است که گاه منادیش ملای با ریش و بدون ریش ایرانی و گاه ملای مصری و عرب است، ولی این موضوع یعنی جماع الوداع چیز جدیدی است که واقعا ما را با کنسرو نجاستی روبرو میکند که دربش تازه باز شده است و قابل تامل است بسیار قابل تامل آنهم پس از سقوط دیکتاتورها و بهاران اسلامی که دارد فرا میرسد و واقعا خداوند جان و خرد به فریاد برسد.

1
جماع الوداع و وداع الجماع
وداع الجماع وجماع الوداع
نمائید ای مومنین اجتماع
پس از قتل قوم «بنی قینقاع» (1)
که این سنده شد درجهان اختراع
جماع الوداع و وداع الجماع
2
هلا! مومن مسلم نره غول
زنت مرده، اما  برافراز دول
به اذن فقیهی که پیک رسول
بفرما!! فعولن فعولن فعول!
به اندازه قدرت و استطاع
جماع الوداع و وداع الجماع
3
بر آمد ازاین فاضلاب کهن
ز آئین یزدان نه، بل اهرمن
پیامی در ارج و مقامات!! زن
نه در زندگی بلکه اندر کفن
شما راست از «بضع» او انتفاع (2)
جماع الوداع و وداع الجماع
4
الا مومنان ! تا زنان زنده اند
شما را کنیزند و چون بنده اند
به زوجت و انکحت، بی هیچ عشق
شما را نه زن دائم الجنده اند
سپوزیدشان سخت و بی انقطاع
جماع الوداع و وداع الجماع
5
بگیرید یک، دو، سه تا، چارتا
«زن دائمی»، از سفید و سیا
پس از آن زن «صیغه» ای، تا کجا؟
شما راست تا قوت و! اشتها
نمائید ای مومنان، ابتیاع (3)
جماع الوداع و وداع الجماع
6
بنی آدم اعضای یکدیگرند
ولیکن ز مردان زنان کمترند
ز حیوان کمی گر چه بالاترند
مساوی نه با جنس خوب نرند
بدانید از بابت اطلاع
جماع الوداع و وداع الجماع
7
برای تو ای مرد صاحب عیار
حلال است حتی زن شیرخوار
توانی زدن لاس با او هزار
چو نه ساله گردد  بگیرش  به کار
   اگر چند ریزد زچشمش دماع(4)
جماع الوداع و وداع الجماع
8
زنان گر چه با حکم حق بیمه اند
ولیکن همه داخل «گیمه» اند
تنوریست دین وندر آن هیمه اند
به ارث و شهادت  همه نیمه اند
چنین در سلامت بود اجتماع
جماع الوداع و وداع الجماع
9
زنی گر که شب داخل رختخواب
ندادست بر میل مردش جواب
مجاز است آقای عالیجناب
به مشت و لگد با عتاب و خطاب
بکوبد که تا بشکند امتناع
جماع الوداع و وداع الجماع
10
ببر لذت از زن ز پیش و ز پس
        بران بر «حرث» یا «فرث» ،هان! فرس (7.6.5)
که در این مرام کهن هیچ کس
زنان را نبودست فریاد رس
شفیعی به خیل و صف اشفیاع
جماع الوداع و وداع الجماع
11
خدایا گر این است آئین و دین
به شیطان بیچاره صد آفرین
که بیرون جهید از بهشت برین
که گوید بما   تا توانی برین
به رسمی چنین، سخت و بی انقطاع
 جماع الوداع و وداع الجماع
12
بهاریست اسلامی و پر لجن
افقها عفن در عفن در عفن
خدا غرق اندوه، شاد اهرمن
ببینید! از کودک و مرد زن
زخورشید ظلمت کنون یک شعاع
جماع الوداع و وداع الجماع
13
پس از «بن علی»، تخم شمر و یزید
«معمر» چو «صدام» شد ناپدید
«مبارک» پس از این سه تا ورپرید
بر آمد نظامات خیلی جدید
پس از انکه خاموش شد این نزاع
جماع الوداع و وداع الجماع
14
ز الطاف بیگانگان، جابران
فتاده ز کرسی یکان و یکان
ولی جای آنان ببینید! هان!!
نشستند انبوه ریش آوران
کشیده بر امواج قدرت شراع
جماع الوداع و وداع الجماع
15
خدایا تو دانی قرمساقتر
از اینان که باشد به نوع بشر
کسانی که جویند  راه سحر
در این دین که از آن فراریست خر
نمایند چون گاو نر ماع ماع
جماع الوداع و وداع الجماع
16
رفیقا حدیث «جماع الوداع»
بود همنشین «وداع الجماع»
بکن عرض من را کمی استماع
وز این هردو لازم بود امتناع
که این یک از آن گشته در انتزاع
جماع الوداع و وداع الجماع

ششم ژوئن 2012
------
یک- قوم یهودی بنی قینقاع از اقوام یهودی بودند که در حملات سپاهیان اسلام   منکوب و کشتار شدند
دو- بضع با  ضم ض کلمه فقهی سکس زن
سه- ابتیاع. خریدن
چهار – دماع جمع دمع یعنی اشکها
پنج و شش و هفت- حرث یعنی کشتزار لغت فقهی و قرانی سکس زنان. فرث لغت آخوندی برای مقعد.فرس یعنی اسب. بسیاری از علما و بزرگان فقهی! هر نوع تماس جنسی را اگر چه با قید مکروه مجاز می دانند
هشت- اشفیاع جمع شفیع. شفاعت کننده

۱ نظر:

jahandid گفت...

با درود،
يكبار با "مؤمنه اى" در مورد اين ايه كه در سوره نساء امده حرف ميزدم و نظرش را در اينباره سؤال كردم كه معنى اينكه قران ميگه "زنان شما زمين كشت شما هستند و از هر طرف كه ميخواهيد ميتوانيد وارد شوى!" چيست؟ اين خانوم مومنه وارد اين بحث شد كه چون زنان حامله ميشوند براى انها اين چنين مثال اورده! بعد من داستان شأن نزول اين آيه را گفتم. و به او گفتم كه منظور اين چيزى نيست كه شما ميگوييد بلكه منظور اين است كه اگر زن در عادت ماهانه اش بود ان وقت "حاجى" ميتواند و "حق" دارد كه از قسمت ديگر وارد زمين "كشت" خود شود! بعد اين خانوم "مومنه" گفت كه "بله چنين تعبيرى هم از اين ايه ميشود." گفتم خوب نظر شخصى خود شما چيست؟ گفت: خوب اين در قران امده و من هم قبولش دارم ولى ميدانم كه كار خوبى نيست و درد هم دارد. ولى اگر شوهر من بخواهد من نميتونم نه بگم اما شوهر من اگر من رو دوست داشته باشد اين كار رو با من نميكند چون كه ميدونه من دردم ميگيره...!!! اين خانوم براى شب قدر تا صبح بيدار ميماند و قران به سر ميگيرد و طلب بخشش از "خداى كعبه" ميكند.
الان كه دارم اين اتفاق دوباره به ياد مياورم، حالتى بمن دست داده كه تهوع كمترين بيان است در موردش. با خيلى ديگر از اين زنان "مومنه" اين سؤال را مطرح كردم و تعداد زيادى از انها اين را كتمان ميكردند كه در قران چنين چيزى در زنان باشد و صادقانه هم باورشان نميشد! ولى وقتى به ان ايه رجوعشان ميدادم، بعد از اينكه ميديدند كه واقعن چنين چيزى هست، به شدت براشفته ميشدند و بفكر فرو مي رفتند. در تماسهاى بعد ابراز انزجار از همه انچه كه اسلام ناميده ميشود، ميكردند.
وقتى از نبود اگاهى سخن گفته ميشود، يك واقعيت بسيار تلخ و درداورى ست كه تك تك ما را شامل ميشود. همه ماها خودمان روزگارى چنان اعتقادى به اين لجنزار داشتيم كه كسى اجازه نداشت چنين ًچيزهايى را با ما مطرح كند. ولى بعد كه اگاهى به ما نهيب ميزد، از اينكه مدافع چنين انديشه عفنى بوديم، احساسى چندش اور بر ما فرود ميامد. اخه مگر ميشه در قرن ٢١ باشى و در اين گونه افكار زندگى كنى و انها را مقدس بدانى؟!!!
در تاريخ معاصر مان كم دانشمند و نويسنده نداشتيم كه سعى كرده بودند ما را از اين لجنزار عفن نجات بدهند. از همه شجاعتر استاد ضد خرافات احمد كسروى، نويسنده فرهيخته ما صادق هدايت كه به حق بايد او را ازاده اى دانست كه تا مغز استخوان از فرهنگ اخوندى متنفر بود. و در اينجا ست كه به واقع ژرفناى عقب ماندگى ديكتاتورى سلطنتى را بايد ديد كه چگونه با معتقد بودن شخص شاه به اين لجنزار اسلام، اين نوع فرهيخته انسانها را از ما دريغ داشت.