چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

سه‌شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۲

در رهگذار گمشدگان غبارها..اسماعیل وفا یغمائی



در رهگذار گمشدگان غبارها
بر بادها نوشته بسي يادگارها
كز اين‌گذر‌گذشته فراوان سوارو اسب
نز اسب ها رسيد خبر، نزسوارها
رفتند و گم شدند و از آنان فسانه اي
گرديده نقش در نفس روزگارها
بس كاروان گذشت و به جا ماند راه دور
پيچان چو دود در افق انتظارها
اي دل سراب باديه نفريبدت ز رنگ
با سبز و سرخ و آبي نقش و نگارها
كار زمانه نيست مگر كتف « بيور اسب »(1)
كز آن دميده جنگل مسموم مارها
تيغ است و چرم و چهرة دژخيم بي عصب
زنجير و بند و قامت خونين دارها
جز اشك گرم نيست روان آن جه بگذرد
بر چشم تشنه در خنك جويبارها
با اين همه به راه روانيم و در خزان
داريم بر جگر عطش نو بهارها
آن نو بهارها كه در آن باز بشكفند
در بوستان خاك بسي گلعذار ها
شد پتك ما زمانه ،«وفا» تا محك زند
در ژرفناي گوهر جانها عيارها
1-بیور اسب. لقب ضحاک


هیچ نظری موجود نیست: