چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۳

بعدا بیشتر توضیح خواهم داد شماره 2 اسماعیل وفا یغمائی


ازآزادی که حرف می زنی
کبوتران میگریزند
بزمین میافتند و میمیرند.


از شرف که می گوئی
تمام جاکشان جهان
کلاهشان را برایت به اهتزاز در می اورند


از امانت که می سرائی
تمام دزدان عالم
به تو درود میفرستند
با سوت سمفونی پیروزی را برایت مینوازند
**
نمیدانم کجائی!
نامه ای را که برایت نوشتم
پست برگرداند!
پنهان باش ، پنهان
چون ماه زیر ابر!
کلاهت را خوب پائین بکش
پائین تر
و عکس زنت را در بازارها
به آنهائی که به گائیدن ملتها عادت دارند
ارائه کن
و مطمئن باش
من این گیتاریست پیر
من این شاعر دربارها
که هنوز کاملا مست نکرده هنوز!
و نرمک نرمک دارد معنای مستی را میفهمد
مستی را و راستی را
به تو وفادار است
و دارد نت هایش را مینویسد
تا ترانه بخواند
برای تو
در تمام چهار راهها  
و بعدا بیشتر توضیح خواهم داد.......
شانزده ژانویه 2015

هیچ نظری موجود نیست: