چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۴

ای مقصد حقیقت. در بدرقه عباس محمد رحیمی. اسماعیل وفا یغمائی


در بدرقه عباس محمد رحیمی
در آشيان غربت سر زير پر كشيديم
بستيم بال و پر را دست از سفر كشيديم

اي مرغكان بتازيد سرخوش به بيكرانها
ما رخت و بخت خود را از اين سفر كشيديم

بر اين ز مين سرائي ما را نگشت پيدا
اميد را بناچار سوي دگر كشيديم

در اين شب سيه كار گم شد ره و به فرجام
از عارض تو بر دل نقش سحر كشيديم

اين است داستان عشق زميني ما
هر چند اين صلا را بر گوش كر كشيديم

يارب كسي بجز تو در اين سفر ندانست
رنجي كه ما ز دور شمس و قمر كشيديم

در هر نفس ز گرداب رو سوي موج و توفان
صد بادبان حيرت در شعله بر كشيديم

در لجه‌هاي تاريك از خون داغ خورشيد
بر ديده‌هاي پر اشك كحل‌البصر كشيديم

در انتها چو دريا عريان شديم عريان
در زير بارش تيغ از سر سپر كشيديم

اي مقصد حقيقت،از خویشتن ببستیم
بال و پر و بسي شكر، كاندر تو پر كشيديم