چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

چهارشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۵

کسی جان خود را نمی بوید اسماعیل وفا یغمائی


هزار دئودورانت برای زدودن بوی تن

زیر بغل،
       کشاله ران،
                نرمه گوش،
                          و انحنای گردن.
دماغها دیریست از کار افتاده است
هیچ کس جان خود را نمی بوید
کسی بوی ماه و آب و سبزه را درجان خود نمی یابد
کسی بوی گندروح را احساس نمی کند.



ده هزار کرم برای صاف کردن پوستهای چروکیده
و زیبائی های نیمه ویران
برای جنگیدنی مضحک با زمان! 
هیچ کرمی برای جانهای چروکیده وجود ندارد
 و هیچ جراحی پلاستیکی کار ساز نیست.



نرینه پیکرهای نیرومند ما!
خلاصه شده در خود
با بازوانی به ستبری ران گاو
در مقابل آینه
 و مادینه پیکرهائی نیرومندما
خلاصه شده در خود
پستانهائی به فرموده و پسند
که هوس  چریدن ولغزیدن  و فشردن را
 در دست و لب بیدار میکنند
و باسنهائی چراگاه هزار چشم،
در مقابل آینه
آینه ای برای تماشای روانهای نحیف وجود ندارد
روانهائی که همه چیز جز خود را از یاد برده اند
حتی اینکه باد  زنده است ومیوزد
کسی از گرسنگی میمیرد
 سنجاب و علف  و سگ خویشاوندان مایند
و دروغ و رذالت تاج شهریاری بر سرنهاده است.



چون تکه چوبی که تابوت سازانش میتراشند
در تراش هزار مذهب و رسول و خدا تراش خوردیم
در تلاش هزار دروغ و شعبده و مرداب
و کتابهای یبس آسمانی
وچون گریختیم
در زیر رنده جهانداران تراش میخوریم
که سوت زنان و شادیانه میتراشندمان
و به معیار و به قواره مان میکنند
در کارگاهی که در چارسوی آن
چهار آبشار خون
و چهار آبشار طلا
گوشهای پیر و هوشیار او را مینوازند.



هیچ کس جان خود را نمی بوید
هیچکس
و هیچکس نمیشنود
صدای توفان را
و جاروهای مهار ناپذیرش را....
اسماعیل وفا یغمائی
21سپتامبر 2016